بهترین دلنوشته نبرد دوازده روز معرفی شدند.
بمناسبت چهل و پنجمین سالگرد جهاددانشگاهی بهترین دلنوشته نبرد دوازده روز انتخاب شد.

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که در آتشِ نبرد، امید را شعلهور ساخت
دلنوشتهای از نبرد دوازدهروزه: حکایتِ آتش و امید در گذرِ طوفان
در این وادیِ پرآشوبِ هستی، که هر دم، پرده از رازِ نهفتهای برمیدارد و هر لحظه، قصه دگرگونی میسراید، ناگهان، از اعماقِ ظلمت، آذرخشی برخاست؛ نه از جنسِ رعد و باران، که از تار و پودِ آتش و فولاد. دوازده روز، آری، تنها دوازده نفسِ صبح و شام، اما به ژرفای قرنها درد و به بلندای کوهها، استقامت. این بار، سایهی هولناکِ جنگ، نه بر کرانههای دوردست، که بر گسترهی آسمانِ آبیِ میهنمان، و در مصاف با خصمی دیرین، بال گشود.
دوازده روز، واژه به واژه، حکایتِ رویاروییِ دو اراده بود؛ ارادهای که ریشه در خاکِ پاک داشت و ارادهای که بوی تجاوز میداد. موشکها، چونان تیرهایِ شهابگون، از دلِ شبِ تار برمیخاستند و سینهی بیکرانِ آسمان را میشکافتند. هر انفجار، نه تنها طنینی مهیب، که فریادی بود از ژرفای تاریخ، از زخمهای کهنهی بر پیکرِ این سرزمین، و از عزمِ پولادینِ ملتی که درسِ ایستادگی را از اجدادِ خویش آموخته بود.
در این دوازده روزِ آتش و خون، به چشم دیدیم که چگونه خانههایِ گرم و امن، پناهگاهِ جانها، به سنگرهایی از جنسِ ایمان و امید بدل گشتند. گوشِ جان سپردیم به زمزمهی دعاها و مناجاتهایی که در دلِ تاریکیِ شب، چونان فانوسهایِ دریایی، راهِ نور را نشان میدادند. شاهد بودیم که چگونه چشمانِ معصومِ کودکان، گاه از حیرت و گاه از بیم، به رقصِ نورِ گلولهها در آسمان خیره میشدند، اما دستِ نوازشگرِ پدر و مادر، آرامش را به قلبهایِ کوچکشان بازمیگرداند و ترس را از جانشان میزدود.
این نبردِ کوتاه، اما پر از رمز و راز، نه تنها مرزهایِ جغرافیاییِ سرزمینمان، که مرزهایِ باورها و پندارها را نیز به چالش کشید. به جهانیان نشان داد که حتی در اوجِ نابرابریِ قدرت و تسلیحات، روحیهی مقاومتِ بیکران و ارادهی خللناپذیرِ مردم، میتواند معادلاتِ ظاهری را بر هم زند و پیروزی را رقم زند. این دوازده روز، فصلی زرین در دفترِ پر افتخارِ پایداریِ ما گشود؛ فصلی که در آن، هر پرتابِ موشک، هر دفاعِ جانانه، و هر لحظه ایستادگی، پیامی رسا بود به گوشِ جهانیان: "اینجا ایران است، سرزمینِ شیرانِ بیدار و مردانِ آزاده."
اکنون که غبارِ آن دوازده روزِ پرالتهاب، آرام آرام فرو نشسته، و زخمها، اگرچه عمیق، اما در مسیرِ التیاماند، یادِ آن لحظاتِ سرنوشتساز، چونان نقشی ابدی، در ژرفایِ ذهن و قلبِ ما حک شده است. یادِ شهامتِ بیبدیلِ مدافعانِ حریمِ وطن، یادِ صبوریِ بیکرانِ خانوادههایی که در آتشِ انتظار سوختند، و یادِ اتحادِ بینظیرِ ملتی که در برابرِ تهاجمِ خصمانه، چونان کوهی استوار، قامت برافراشت. این دلنوشته، تنها ادایِ دینِ کوچکی است به آن دوازده روزِ پر از حماسه و خون، که در آن، ایران بار دیگر ثابت کرد که ریشههایش در عمقِ تاریخِ این سرزمین، چنان محکم و استوار است که هیچ بادی توانِ لرزاندن و هیچ آتشی توانِ سوزاندنِ آن را ندارد.
با امید به فردایی که در آن، تنها نوای صلح طنینانداز باشد.
نظر شما :